دیشب مرا در آغوش کشیدی
دوباره نوای دوست داشتن را در گوشم زمزمه کردی
باز هم حرفهایت بوی محبت و عشق می داد
دیشب دوباره قلبم را در سینه ام بی تاب و شبنم اشک را در چشمانم جاری ساختی
و من باز هم دوباره دریایی از اشک شور را درچشمان رویایی تو حس کردم
دیشب برای چندمین بار دریافتم که این عشق ...
در جام وجودمان نمی گنجد و روزی من و تو را به تباهی و جنون خواهد کشید!!!
اگه من مثل درختا ایستادم
ریشه هام تو دستای تو محکمه
رگام از تو خون میگیرن شب و روز
منو با اسم تو میشناسن همه...
میخواستم خوشبختت کنم نشد
بار هم دیدمت
مثل همیشه بودی
مثل همیشه!
همون نگاه پرمهر
همون دستان گرم
و همون چهره آروم
باز هم آغوشت رو مامنی برای من قرار دادی تا در اون آروم بگیرم
بار هم دستامو گرفتی و با عشق فشردی
باز هم برق چشات توی چشای خسته و غم زدم نشست
باز هم گرمی لباتو رو گونه هام حس کردم
وبار هم منو به سینه ت فشردی
چقدر مهربانانه از اشتباهاتم در میگذری
چقدر بزرگ و بخشنده ای
کاش بتوانم اشتباهاتم در قبال تو روکم وکمتر کنم
کاش...
کاش...
کاش بتونم قدر تو رو بدونم و اذیتت نکنم
خدای من
درمانده ام
درمانده تر از همیشه
کمکم کن
همیشه و همه جا همدمم بودی
مرا از این منجلاب رهایی بخش
نگذار مرا در خود غرق کند
کمکم کن!!
بارالها بارها و بارها میگویم
کمکم کن!
کمکم کن!
کمکم کن!
.
.
.